پیشی های ناز من

ماشین

قربون شما کوچولوها بشم که نه میتونید دوری هم رو تحمل کنید نه با هم بودن رو . اقای قند عسل ماشینهاش به جونش بسته به کسی هم نمیده . شهدوشکر خانوم ماشینها رو از دست قند عسل میگیره وفرار میکنه قندعسل  گریه میکنه وشهد وشکرباتعجب نگاه میکنه برمیگرده ماشین رو به طرف قندعسل میگیره و میگه:بیا بیا بیا وقند عسل در حالیکه گریه میکنه میگه نه نه نه   و گریه  همچنان ادامه دارد پی نوشت:بابای قند عسل میگه این بچه با نفس عمل مخالفه (بعله  یه همچین پدر دانشمندی داردقندعسل ما) ...
17 ارديبهشت 1393

گل

قند عسل وقتی میخواست بره خونشون گل روی میز اشپزخانه را هم برد فردا که با مامانش می خواست بیاد به مامان میگه: دُ دُ وکانتر را نشون میده گل را برمیداره میاد پایین در میزنه وپس از باز شدن در به سمت اشپز خانه میره صندلی ومیکشه میره روش وگل را توی گلدون میزاره ممنون قند عسلم ...
13 ارديبهشت 1393

کنجکاوی

شهد وشکر خانوم بسیار کنجکاو تشریف دارن باید به همه جا سر بزنه.از همه چی بالا بره. در هم جا رو بازکنه .خلاصه اینکه وسیله مورد علاقه اش را پیدا کند وبدو محل را ترک کند که در بین راه بیشتر وقتها زمین میخورد وزخمی میشود برای رفاه حال این دختر کوچولو والبته پسردایی محترم ایشون  کلیه وسایلی که باعث خطر افرینی است جمع اوری شده: 1)راحتیهای زیر کانتر .بدلیل بالا رفتن از ان وسپس رفتن روی کانتر ودر نهایت سقوط از روی کانتر 2)وسایل تزیینی بدلیل از دست افتادن یا پرتاب شدن 3)گلهای مصنوعی 4)تلفن ومیز 5) سرامیکها با موکت پوشیده شده و...(خونه بچه داریه دیگه) وقتی خانوم خانوما به منزل ما تشریف میارن  ما 2تا چشم داریم7...
12 ارديبهشت 1393

باران

دیشب دقایقی باران رحمت خداوندبر ما نازل شد.قند عسل با شنیدن صدای باران وتکرگ خوشحالی میکرد ومیگفت:بابا ماما (با) بابا ماما (با) ودستهای کوچولوش رو به اسمان:(با) (با)(باران) ودست به سرش میکشیدومیگفت آبَّ    آبَّ
12 ارديبهشت 1393

پا توی کفش بزرگترها

وقتی بچه بودم عشقم این بودکه پا تو کفش بزرگترها بکنم وقتی مهمون میومد خونمون یا می رفتیم مهمونی بدنبال فرصتی برای انجام این کار بودم وعاشق کفشهای پاشنه بلند به به چه حالی میکردم می پوشیدم وراه می رفتم وقند توی دلم اب میشد مخصوصا وقتی تق تق هم صدا میکردند ولی بیشتر وقتها مچم را می گرفتند ودعوایم میکردند  ولی باز هم ادم بشو نبودم که نبودم .البته این طبیعت بچگی است وفکر می کنم اکثر دخملا اینجوری باشند .دو روز پیش که شهد وشکر امد دیدم یه پاشو کرده توی دمپایی اشپزخانه وداره تلاش میکنه برای پای دیگر از اونجای که حساس هستم با کفش اشپزخانه روی فرش بیاییم یا بدون دمپایی توی اشپزخانه بریم فوری دمپایی روفرشی اوردم وپاش کردم دست...
7 ارديبهشت 1393

تاریخ تکرار میشود

بیست وچندسال پیش تی وی کوچک ورومیزی ما از دست بابای قند عسل روی طبقه ای که در کنج اتاق زدیم قرار گرفت که نه تنها دست نینی خودمان بلکه دست هیچ نینی ادمیزادی بهش نمیرسید واما تاریخ یک بار دیگر  در خانه ما تکرار شد چند ماهی است تی وی روی دیوار نصب شده وهم چنین دی وی دی روی طبقه ای در کنار تی وی وما دلخوش  از اینکه مانندسالهای گذشته دست هیچ بچه ادمیزادی به ان نمیرسد وغافل از اینکه عصر عصر تکنولوژی وپیشرفت و..... است.بعله اقای قند عسل ما دیشب مثل نردبان از میز تی وی بالا رفت وخودش را به تی وی رساند وبا دستهای کوچولوش روی صفحه ان میزد که هم اکنون اثار جرم قابل رویت می باشدتازه به شهد وشکر هم میگفت بی.بی.بی(بیا)ودستشو می...
1 ارديبهشت 1393

موزوپرتقال

قند عسل اومده یه پرتقال انداخته توی کشو کفگیر ملاقه هابعد در کشو رو بسته رفته یه گشت زده اومده در کشو رو باز کرده یه ملاقه برداشته پرتقال وانداخته توش وشروع به سر کشیدن ملاقه کرده  فدای پسر کوچولوم بشم شهدوشکر اومده یه موز گرفته داره پوستشو میخوره به موزش دست بزنی جیغ میکشه بعد از خوردن وکندن کمی از پوست موز اونو انداخت روی زمین ویکی دیگه خواست من : همون قبلیو دادم شهدوشکر: انداخت و من: همون قبلیو دادم شهد وشکر: انداخت و ومن اینبار موز قبلی رو از زاویه ای دیگر دادم وشهدوشکر: وپس از بررسی متوجه کلاه کذاشتن سرش شدواینبارموز رو انداخت و  با شدت بیشتری به جیغ کشیدن ادامه داد و برای پایان دادن به ای...
27 بهمن 1392

بیا بیا بیا

این روزها قند عسل وشهدوشکر زیاد از این کلمه استفاده میکنند(بیا) قند عسل همین که وارد خونه ما میشه میگه:بی (بیا) بی(بیا) وقتی چیزی بخواد بی(بیا) بی (بیا) واین بی .بی همراه باکشیدن دست وبردن به سمت چیز یا جایی میباشد وقتی دوتا فسقلیها بهم میرسند قندعسل:بی. بی(بیا.بیا)وشهدوشکر را کشان کشان به سمت اسباب بازیها میبرددر این بین شهدوشکر زمین میخوره اما قند عسل دولا میشه بی .بی کنان دستشو میگیره ومیبره واما شهد وشکر بلد نیست دست قند عسل را بگیرد به همین خاطر با سرعت به سمت اشپزخانه میره  تندتند به قند عسل میگه :بیا.بیا.بیا وبعضی وقتها میگه بیاو.بیاو بیاو جوجوهارو بهش نشون میدم میگم:جوجوا بیان پیش شهدوشکر شهدوشکر:...
22 بهمن 1392

تولد

اینروزها مقارن است با تولد اخرین جوجوی خانواده این کیک وکادوها هدیه به شهدوشکر عزیز شهدوشکرم تولدت مبارک     شهدوشکرم تولدت مبارک       واین کیک وگل هم هدیه به بابایی  مهربون شهدو شکرکه بعد از اهل وعیال عاشق کیک شکلاتی وگل است واین هم هدیه ناقابلی خدمت مامانی  مهربون شهدوشکرکه "خوبان را باید روی چشمها گذاشت"     ...
22 بهمن 1392