گل در اومد ازحموم.....
قندعسل با گریه حموم میره با گریه هم ازحموم بیرون میادحمام رفتن من وقند عسل :
قندعسل روی پله نشسته وپدربزرگ توی هال باهم صحبت میکنن
من :قند عسل بریم حموم؟
قند عسل: نه (قاطع ومحکم)
من: عروسک رو بیاربشوریمش
قند عسل: نه (قاطع ومحکم)
من :خرسه رو هم بیاربشوریمش
قندعسل: نه (قاطع ومحکم)
من :پاشو بیا شامپو میزنیم با لیف میشوریمش
قندعسل :نهههه
(کجا دیدین که برای حموم رفتن اینقده باج بدن)
من: حالا که حموم نمی ایی برو خونتون
قندعسلی که برای رفتن به خونشون ده دفعه ما رو بالا پایین می بره سه سوت از پله ها بالا رفت
دقایقی بعد قندعسل با. باباش اومد وبا خرسش نه نه کنان وارد حمام شدوبعداز اب بازی وشستشو وابکشی نه نه کنان وگریه کنان از حمام خارج شد(تازه یه چیزیم بدهکار شدیم) وهمینکه درحوله پیچیده شد ساکت واروم
ومظلوم و چنان در بغل مامان لمیده که انگار نه انگار این همون قند عسل چند ثانیه قبله