نقاشی
یه کاغذ وخودکار دست قندعسل ومشغول نقاشی کشیدن
یه کاغذ ویه مداد دست شهدوشکرومشغول نقاشی کشیدن
یدفعه شهدوشکر به طرف قند عسل میره وخودکارشو میخواد بگیره وقندعسل نهههههههه گویان فرار میکنه واین کار چندین بار تکرار میشود بالاخره کاغذ وخودکار رو گرفت واومد پیش من قایم شدتا اینکه من از رو رفتم وبرجاذبه زمین غلبه کرده ویه خودکار برای شهد وشکر اوردم
قندعسل کاغذ وخودکارش رو میاره میگه: مامان مادین (ماشین)شروع به کشیدن ماشین میکنم وتا یک خط میکشم شهدوشکر کاغذ رو برمیداره وفرار میکنه(عاشق این فرار کردنتم شهدوشکرم)وقندعسل نههههههه گویان وگریه کنان بدنبال شهدوشکر
یه کاغذ دیگه اوردم وقند عسل وصدازدم وشروع به کشیدن ماشین باز هم شهدوشکر کاغذ را برداشت وفرار کرد واین کار چندین بار تکرار شد ومن موفق به کشیدن ماشینی که فقط از روی چرخش میفهمی که ماشینه نشدم
پی نوشت:بابای قند عسل میگه :مامان از جونیت تا حالا هیچ پیشرفتی توی کشیدن نقاشی نکردی
خب ما اینیم دیگه نه تنها تو نقاشی بلکه توهیچ زمینه ای استعداد نداریم